مرا از مسیر و حرکت هراسی نیست. .. مرداب نیستم، گندآب نیستم، رودخانه ای هستم که از مسیرهای پرسنگلاخ و باریک و یا از پهناهای فراخ عبور کرده ام. از مسیرهای هموار و صاف گذشتم و راههای پر و پیچ و خم مرا به زانو در نیاورد. گاهی شاید توقفی در هر بخشی از مسیر داشتم. گاه دلبستم به شگفتی ها و زیباییهای دنیات و گاه دل کنده ام و گاه در میان دلبستن و دل کندن در این تنگنا گرفتار مانده بودم.
اما هر بار ندایی از درون مرا فرا می خواند گذر کن. برو و نمان. اینجا جای ماندن نیست. بمانی غرق می شوی. باتلاق می شوی. مرداب می شوی. عبور کن تا حیات پیدا کنی. به وجودهای اعتباری دل بسته مشو. وجود حقیقی را دریاب. دل نبند .اکتفا نکن. خوشی ها و ناخوشی ها چون اعتباری اند خود را گرفتار شادی های گذرا و غمهای ناپایدار نکن.
عبور کن...